همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی باصدای بلند میگی: وای من چقدر خر بودم!
ﻓَــﺼﻞِ ﺩﻭ ﻧَـــﻔﺮﻩ هــآ ﺗَـــﻤﻮﻡ ﺷُــﺪ . . . حــآلآ ﻧــﻮﺑَــﺖِ مــآﺳﺖ ﮐــِ ﺩَستـــآﻣــﻮﻧﻮ ﺑِـــﺬآﺭﯾــﻢ ﺗــﻮ ﺟــﯿﺒِﻤــﻮﻥ ﻭ ﺭﻭ ﺟَـــﺪﻭﻝِ انقد دلم میخواد یه روزی بیاد بگه عزیزم چته؟؟ بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی دلت بگیره ولی دلگیری نکنی شاکی بشی ولی شکایت نکنی گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا شن خیل چیزارو میبینی ولی ندیدش بگیری خیلیا دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی مלּ اگر عاشقانـہ مے نویسم… ıllıllı ıllıllı نـہ عاشقـܢܢ !، نـہ شڪست פֿـورבـہ … فقط مے نویسܢܢ تا عشق یاـב قلبܢܢ بمانــב …! ıllıllı ıllıllı בر ایـלּ ژرفاے בل ڪنـבלּ ها و عاـבت ها و هو๛ ها ، فقـط تمـریלּ آـבܢܢ بـو בלּ میڪنܢܢ … ıllıllı وقتے تو یه رابطهـــــ دچار احساسات [ شدید ] شدی... ✖ خـــــــــــر ✖ درونته وقتــ ــــی مــ ــرا “פֿــــانم” صــــدا میکنی مــــ ـــن!!من را به سلامتی دختری ک وقتی ماشینش تصادف کرده بود داشت اتیش می گرفت، دست به نا محرم بزنی قیدمنو زدی،میسوزم ولی قیدشو نمی زنم... خـــــــــــدایا … اينقدر تو خودم ريختم ، که از سرمم گـذشــت… دارم غـــــــرق ميشم … دسـتت کــــــجاست!!! اونا عاشق هم بودن یه روز پسر از عشقش میپرسه: اگه بمیرم تو چیکار میکنی؟ دختر سر به سرش میذازه و میگه: خوشحال میشم! پسر ساکت میشه و میره خونه! روز بعد دختر میره دنبال پسره ولی هرچی که صداش میکنه پسره بیدار نمیشه! ناگهان متوجه نامه ای میشه که کنار سر پسر گذاشته شده نامه رو باز میکنه : نامه رو میخونه ! داخل نامه نوشته بود : عزیزم من بخاطر خوشحالیت همه کار میکنم امیدوارم همیشه خوشحال بمونی ولی از اون روز به بعد کسی لبخند دخترک رو ندید... به سلامتیه تنهایی و به سلامتیه همه ی اونایی که فهمیدن هیشکی تو این دنیا لیاقت دوست داشتنو نداره. هی روزگار....! شازده کوچولو از روباه پرسید چرا آدما تا هم ُ دارن قدر هم ُ نمیدونن , بعد که رفتن گریه زاری میکنن ! .. . روباه هم گفت : Like , با اجازت Share میکنم .. یـہ مـَنبعِ آرامِش میخوامـ ... یـہ شونہ .... یہ کوه دلخوشےِ ... یـہ.... . : : تــ♥ـو : : . دنبـال کسـی میگـردم کـه. . . ツ تــوی بـهــار زنــگ بزنم بــدون هیــچ دلیــل . . . بگــم : میــای بریــم زیــر این رگبــار ☂ و هــوای خـوش قـدم بزنیـم؟ در جــوابم فقـط بگه : نیــم ساعت دیگــه کجـا باشـم (!) (✿◠‿◠) تــوی تابســتون که زنــگ بزنم بــدون هیچ دلــیل . . . بگــم : میــای بریم خــیابون ولیعــصر تا هر جــا شد قــدم بزنیــم؟ در جــوابم فقــط بگــه : ناهــار اونجایــی که مــن میگــم . . . 웃 ❤ 유 تــوی پایـــیـز ☼ زنــگ بزنم بــدون هیــچ دلــیل . . . بگــم : میــای صــدای نالــه ی برگــای رو در بیــاریم خـش خش صـدا بدن؟ در جوابــم فقط بگــه : دوربینتــم بیار . . . ヽ(´ー`)人(´ー`)ノ تــوی زمستــون زنــگ بزنم بــدون هیــچ دلیــل . . . بگــم : چنــارای ولیعـصر منتظــرن با یــه عــالــمـــه بــرف، بعــد با تردیــد بپرســم : میــای کــه؟ در جوابــم بدون مــکث بگه : یه جفــت دستکــش ☃ میـارم فقـط . . . یه لنگــه من یه لنــگه تو... . . سـر اینکه دستــای گره شــدمون تــوی جیــب کــی باشـه بعـدا تصمــیم میگیریــم . . .(!) (•◡•) ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ... من…! مرا که میشنـاسی؟! خودمم کسی شبیه هیچکس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!! دری هستم که میتوانست به آسمان باز شود اگر لولایش به زمین چفت نبود... می خندم! دیگر تب هم ندارم داغ هم نیستم دیگر به یاد تو هم نیستم سرد شده ام سرد سرد نمی دانم شاید… شاید دق کرده ام! کسی چه می داند… بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...! برای دوست داشتنت برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم ... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با تو نیستم ... اگر چه صدایت دلم را می لرزاند دوست دارم بدانی حتی اگر کنارم نباشی ... باز هم ، نگاهت می کنم ... صدایت را می شنوم.... همیشه با منی بــآیَـב بَـבجِـنس بـآشے...!!!تــآ عـآشِقِت بـآشَـטּ...!!!بــآیَـב פֿـیـآنَت ڪُنے...!!!تـآ בیوونَت بـآشَـטּ...!!! بــآیَـב בروغ بِگے...!!!تـآ هَمیشــﮧ تـو فِکرِت بـآشَـטּ..!!! ]بــآیَـב هـِے رَنگ عَوَض ڪُنے...!!!تـآ בوسِت בآشتــﮧ بــآشَـטּ...!!! اگـﮧ سـآבه اے...!!! اگـﮧ بـآوَفـآیے...!!! اگـﮧ یـﮧ رنگے...!!!هَمیشــﮧ تَنهــآیے...!!!. چقدر زود فراموش کردی چقدر زود برایت خاطره شدم چقدرزوددورانداختی مرا... چقدر زود قولهایی که به من دادی یادت رفت چقدر زود خواستی تمامش کنیم چقدر زود دل به دیگری سپردی چقدر زود دلم شکست چقدر زود قصه شد این چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان وقتے سیبــ را چیدم … چقدر زود پشت سرت آب ریختم ازچشمانم راست گفته اند:که چقدر زود دیر میشود..
ﺧــﯿـآﺑـﻮﻧــآ ﺭﺍﻩ ﺑِـــﺮﯾـــﻢ . . .
چرااینقد دلت پره؟
زل بزنم تو چشماش و با چشمای تار شده از اشکم بگم:فقط بخاطر تو!!!
حداقل بدونه چرا
اما اینا همش رویاست
اشکای من تو تنهایی صورتمو خیس میکنه...
همین!
بدون خودت نیستے ...
منــ ـــی ک تا בیروز “عزیزه בلت” بوבم
בرد בارב لعنــــــــ ــــــــتی
ב رב בارב بفهم !!….درد دارد…
پسری اومد و گفت:دستتو بده نجاتت بدم،گفت:عشقم گفته
من ترک تحصیل کرده ام...!دیگه امتحان واسه چی....!!!!
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ را
وست داشتن من